شما که شهید نمی شی!
در منطقه ی ام القصر در خط پدافندی بودیم. مسئول دسته مان برادری بنام «سید جلیل میر شفیعیان » بود. او فرد مخلصی بود و نماز شبش ترک نمی شد. روز آخر که می خواستیم به عقب بیایم. ایشان شبش در پست نگهبانی بود و مسئول شیفت ما به حساب می آمد. ما توی منگر نشسته بودیم که ایشان آمد و گفت : «بچه ها! بهتر است از همدیگر حلالیت بخواهیم چون من تا چند دقیقه دیگر شهید می شوم!» گفت:«باور کنید من شهید می شوم و همین تویوتایی که الان از اینجا عبور کرد، وقتی برگردد شما مرا داخل آن تویوتا می گذارید! » ما باز هم مطلب او را به شوخی گرفتیم. بالاخره هر طور شد،از ما حلالیت طلبید و دست و صورت یکدیگر را بوسیدیم و ایشان از سنگر بیرون رفت . هنوز 7-8 منزل دور نشده بود که یک خمپاره 60 کنارش به زمین خورد ایشان را به شهادت رسانید.قابل توجه آنکه جنازه مطهر این شهید را بوسیله همان تویایی مزبور به عقب منتقل کردیم!
روای : حسن تواضعی